جدول جو
جدول جو

معنی آب گذار - جستجوی لغت در جدول جو

آب گذار
(گُ)
معبر آب. آبگذر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برگذار
تصویر برگذار
برگزار، برگزار کردن، برگزار کردن مثلاً انجام دادن، به جا آوردن، برپا داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبگذر
تصویر آبگذر
مجرای آب، جای روان شدن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب کار
تصویر آب کار
کسی که فلزات را آب می دهد، کسی که آب به خانه ها می برد، سقا، باده خوار، باده فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب سوار
تصویر آب سوار
حباب، دوستی، عشق، محبوب ، دیو، شیطان، مار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی گذار
تصویر پی گذار
پی گذارنده، پایه گذار، بنیان گذار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهن گذار
تصویر آهن گذار
آنکه تیر و مانند آن را از آهن بگذراند، کنایه از قوی، نیرومند، برای مثال شمار سپه آمدش صدهزار / همه شیرمردان آهن گذار (فردوسی۲ - ۸۴۶)
هر چیز که ازآهن بگذرد مثلاً تیغ آهن گذار، برای مثال کجا تیغ و ژوپین آهن گذار / کجا نیزه و گرزۀ گاوسار (فردوسی - ۳/۳۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب خوار
تصویر آب خوار
ویژگی آجری که در آب خیسانیده باشند تا گرد آن گرفته شود
فرهنگ فارسی عمید
(بِ اَ)
آبی که از فشردن انار گیرند
لغت نامه دهخدا
(بِ)
در قزوین و قمشه و سمیرم فارس نام چشمه هائی است که بزعم عوام افشاندن آب آن در مزارعی که ملخ بدانجا فرود آمده باشد سبب آمدن مرغ سار که ملخ را دفعو تباه می کند، گردد، و آن را آب مرغان نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نطفه:
آب کارت مبر که گردی پیر...
سنائی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
رجوع به آب انار شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ)
انجام. اجرا. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(تَ لَوْ وُ پَ)
گذرنده از کوه. عبورکننده از کوه. کوه پیما. کوه نورد:
از سر گوی زیر او برخاست
آن که که گذار بحرگذر.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 127)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نام ناحیه ای از طالش دولاب گیلان
لغت نامه دهخدا
(بِ گَ گَ)
نهری از کارون نزدیک شوشتر
لغت نامه دهخدا
(بِ گَ / گُو هََ)
آب مروارید. آب سپید که در چشم پدید آید
لغت نامه دهخدا
(پُ کَ دَ / دِ)
کاتب. (ناظم الاطباء). قلمزن. (از آنندراج) ، نیزه داری که نیزۀ کوچک در دست گیرد. (ناظم الاطباء). خطی گذار. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ دَ / دِ)
رجوع به حق گزار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ)
اسب گدار. اسکدار. اسکوتاری. رجوع به اسکدار شود، امم، گروه ها از یهود.
- اسباط بنی اسرائیل، قبایل آن. (منتهی الارب). فرزندان یعقوب پیغمبر علیه السلام. (مهذب الاسماء). امت موسی (ع) زیرا که امت او اولاد دوازده پسر یعقوب (ع) بود. استعمال لفظ اسباط در اولاد یعقوب مثل استعمال لفظقبایل است در بنی اسماعیل و تسمیۀ اینان به اسباط وتسمیۀ آنان به قبائل برای آنست تا فرق باشد میان فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق (ع). (غیاث اللغات). اسباط یعقوب، دوازده پسر او: یوسف. بن یامین. یسّاخر (یسّاکار). یهودا. شمعون. لاوی (لیوی). جادیه (گاد). ازّیر (آشیر). زبولون. نفتالی. روبن. دان. و قبایل دوازده گانه که از نسل این دوازده تنند نیز به اسباط بنی اسرائیل نامیده میشوند: قولوا آمنا باﷲ و ما انزل الینا و ما انزل الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی و ما اوتی النبیون من ربهم لانفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون. (قرآن 136/2). و رجوع به عقد الفرید ج 2 ص 238، 239 وج 7 ص 298 شود.
، جمع واژۀ سبط. گیاهان تر و تازۀ نصی
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ دَ / دِ)
که از آهن گذراند تیر و جز آن را. که از آهن گذرد، تیغ و مانند آن:
شماره سپاه آمدش صدهزار
همه شیرمردان آهن گذار.
فردوسی.
بگفتش بدین تیغ آهن گذار
بکینه برآرم از ایشان دمار.
فردوسی.
کجا تیغ و زوبین آهن گذار
کجا نیزه و گرزۀ گاوسار؟
فردوسی.
همیدون پیاده پس نیزه دار
ابا جوشن و تیر آهن گذار.
فردوسی.
مرا تیر و پیکان آهن گذار
همی بر برهنه نیاید بکار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبگذر
تصویر آبگذر
معبر آب آبگذر مجرای آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گوهر
تصویر آب گوهر
آب مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه تیر و مانند آنرا از آهن گذراند: مردان آهن گذار، آنکه از آهن گذرد: تیغ آهن گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب انار
تصویر آب انار
آبی که از فشردن انار گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حق گذار
تصویر حق گذار
داد گذار دادگر، سپاسگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبگذار
تصویر آبگذار
معبر آب آبگذر مجرای آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگذار
تصویر برگذار
اجرا، انجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کار
تصویر آب کار
نطفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گیر
تصویر آب گیر
دریا، استخر
فرهنگ لغت هوشیار
پی گذارنده پایه گذار بنیان نهنده، قدم گذارنده، جای عبور محل گذاشتن قدم معبر: بساط ناصح تو پیشگاه باده و رود سرای حاسد تو پی گذار آتش و آب. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط گذار
تصویر خط گذار
خامه زن (خامه قلم)، نیزه ور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کار
تصویر آب کار
((بِ))
آبرو، اعتبار، نطفه، منی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهن گذار
تصویر آهن گذار
((هَ. گُ))
کسی که تیر را از آهن بگذراند
فرهنگ فارسی معین
آبراهه، جدول، جو، کانال، نهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد